سجاد کوچولوسجاد کوچولو، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره

سجاد کوچولوی نازنازی

روش خارج کردن جسم خارجی از گلوی کودک

مجموعه: دانستنيهاي نوزادان با گیرکردن اجسام در گلوی بچه ها چه کنیم؟ بچه‌ها در سال اول تولد به خاطر شکل نگرفتن کامل حس لامسه به غیر از دست‌ها از دهان‌شان به عنوان راهی برای شناخت دنیا و اشیا دور و برشان استفاده می‌کنند و به همین دلیل اصلا عجیب نیست که این اجسام وارد دهان و مجاری تنفسی آن‌ها شود که دراغلب مواقع این مشکل آن‌قدر ترسناک است که والدین دستپاچه می‌شوند و به اصطلاح دست و پای‌شان را گم می‌کنند و بیشتر از آنکه به بچه کمک کنند باعث مشکلات دیگری هم می‌شوند که شاید اگر دست به کاری نمی‌زدند بهتر بود. با دکتر بیژن غفوریان، متخصص کودکان و نوزادان در این باره گفت‌و...
24 تير 1394

بدون عنوان

سجاد کوچولو حالا دیگه داره کم کم بزرگ میشه. هر چند هنوز از سینه خیز و چهار دست و پا رفتن خبری نیست ولی با یکی دو ماه پیش خیلی فرق کرده . شیطون تر بازی گوش تر شده . صداهای اطراف تشخیص میده و از شنیدن موزیک لذت میبره . وقتی از چیزی خوشش میاد دست دسی میکنه. برنامه کودک تماشا میکنه ... خلاصه که تغییرات چشم گیری داشته که امید وارم در آینده بیشتر هم بشه. البته این عکس دو ماه پیشه که تازه یاد گرفته بود بشینه ...
24 تير 1394

چند نمونه سوپ کودک

1. سوپ ماش(8 ماهگی به بعد) مواد لازم برنج  1ق غ ماش نصف ق غ پیاز  نصف یک عدد کوچک گوشت مرغ یا گوسفند بدون چربی سی گرم کره یک ق چ  ابتدا پیاز را کاملا خورد کرده و به همراه گوشت و ماش میپزیم.سپس برنج را اضافه میکنیم و میگزاریم کاملا جا بیافتد و لعاب بندازد. باید توجه داشت که ماشها از قبل کاملا خیس خورده وپوست کنده باشد. در آخر که زیر غذا رو خاموش کردیم کره را اضافه میکنیم. این سوپ مناسب زمان دندان درآوردن کودک شماست. 2. حلیم گندم(8 ماه به بعد) مواد لازم گندم ترجیحا بلغور یک ق غ لوبیا سفید و چیتی که از 24 ساعت قبل خیس ...
20 تير 1394

واکسن دو ماهگی

خیلی زود دو ماه گذشت موقع اولین نوبت واکسن پسر کوچولوی من شده بود.اونروز ساعت 8 صبح منو همسرم به همراه پسرمون راهی مرکز بهداشتی که عمه سجاد کوچولو کارمند اونجا بود شدیم. من لباس نسبتا راحتی تن نی نی کردم تا موقع واکسن مشکلی پیش نیاد. خوب یا دمه زمستون بود و کمی بارون میبارید بچه رو کاملا پتو پیچ کرده بودیم تا خدایی نکرده سرما نخوره. بعد از گرفتن قد و وزن نوزاد نوبت به زدن واکسن رسید و خانمی که مسول این کار بود از منو همسرم خواست تا پاهای کوچولو رو بگیریم تا بتونه راحتتر کارشو انجام بده. من که طاقت دیدن نداشتم واسه همین همسرم اینکارو انجام داد و من بیرون از اتاق ایستادم و با شنیدن صدای جیغ دلبندم اشک تو چشام جمع شد ولی سریع ...
20 تير 1394