خیلی زود دو ماه گذشت موقع اولین نوبت واکسن پسر کوچولوی من شده بود.اونروز ساعت 8 صبح منو همسرم به همراه پسرمون راهی مرکز بهداشتی که عمه سجاد کوچولو کارمند اونجا بود شدیم. من لباس نسبتا راحتی تن نی نی کردم تا موقع واکسن مشکلی پیش نیاد. خوب یا دمه زمستون بود و کمی بارون میبارید بچه رو کاملا پتو پیچ کرده بودیم تا خدایی نکرده سرما نخوره. بعد از گرفتن قد و وزن نوزاد نوبت به زدن واکسن رسید و خانمی که مسول این کار بود از منو همسرم خواست تا پاهای کوچولو رو بگیریم تا بتونه راحتتر کارشو انجام بده. من که طاقت دیدن نداشتم واسه همین همسرم اینکارو انجام داد و من بیرون از اتاق ایستادم و با شنیدن صدای جیغ دلبندم اشک تو چشام جمع شد ولی سریع ...